سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/8/8
2:32 عصر

حبه قندی که کام را تلخ می کند

یه حبه قند؛شاهکار حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی!

یه حبه قند؛شاهکار حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی!
نکته ایی که توجه به آن از توجه محض به ابعاد تکنیکی هر اثر هنری و یک فیلم سینمایی از اهمیت بیشتری برخوردار است ، اینستکه ببینیم میر کریمی از بافت این فرش خوش آب و رنگ و فریبا، بدنبال ارسال چه پیامی به مخاطبان خود بوده است.

"صراط" - یکی از فیلمهایی که این روزها اکران پر سر وصدای آن آغاز شده است، فیلم یک حبه قند، پنجمین ساخته رضا میر کریمی است.میر کریمی که پیش از این با فیلم قابل تقدیر زیر نورماه نام خود را بر سر زبانها انداخت، با ساخت فیلمهای خیلی دور خیلی نزدیک و به همین سادگی نشان داد که کارگردانی کاربلد است و به خوبی به این حرفه و استفاده از ابزار آن آشناست.

سرویس فرهنگی صراط/ یه حبه قند نیز چنانکه انتظار می رفت ، فیلمی خوش ساخت و تکنیکی است و به قول برخی از منتقدین با بافت ظریف و درهم تنیده و رنگهای متنوع و صد البته در نظر گرفتن مکان وقوع داستان فیلم، فرش ایرانی را در ذهن تداعی می کند و البته بیشتر نقدها و اظهار نظرهای صورت گرفته حول این فیلم نیز به همین جنبه های تکنیکی پرداخته است.

اما نکته ایی که توجه به آن از توجه محض به ابعاد تکنیکی هر اثر هنری و یک فیلم سینمایی از اهمیت بیشتری برخوردار است ، اینستکه ببینیم میر کریمی از بافت این فرش خوش آب و رنگ و فریبا، بدنبال ارسال چه پیامی به مخاطبان خود بوده است.

فیلم روایتگر داستان ازدواج پسند پنجمین و آخرین دختر یک خانواده سنتی در شهر یزد است.پدر این خانواده سالها قبل از دنیا رفته است و مادر بهمراه دخترانی که اکنون 4 تن از آنها ازدواج کرده اند و صاحب همسر و فرزندانی هستند، با برادر بزرگتر خود و تحت سرپرستی او که بزرگ فامیل است زندگی کرده است.داماد پسری از یک خانواده متمول و مقیم آمریکاست که با قطعی شدن این ازدواج، دختران خانواده همراه با همسران و فرزندان خود به خانه دایی می آیند و در آنجا تجمع می کنند که گردهمایی آنها در خانه دایی، شکل دهنده اجتماع کوچکی است که بیننده با همراه شدن با داستان فیلم ، لایه های موجود و پنهان این اجتماع کوچک و نمادین و روابط بین افراد درگیر در آن و نقش هر فرد در این جامعه را به روایت میر کریمی دنبال می کند.

و اما با بررسی فیلم میرکریمی میتوان به بعضی از پیامهای اصلی یه حبه قند به صورت زیر اشاره کرد.

1.وصلت شادی بخش ؛عقد سنت و مدرنیته؛رابطه ایران و آمریکا
قصه فیلم، داستان ازدواجی است که قرار است با سرگرفتن آن شادی به این جامعه کوچک وارد شود که البته قبل از سرگرفتن این ازدواج ،همه با شادی به استقبال آن رفته اند.این وصلت قرار است بین فردی از این جامعه سنتی و ریشه دار و اصیل که در آن تیپهای مختلف وجود دارد، با پسری که مقیم آمریکاست صورت گیرد و پسند به عنوان نماینده سنت به عقد کیوان مقیم آمریکا به عنوان نماینده مدرنیته درآید که این نکته با قرار گرفتن یک دستگاه کامپیوتر کنار پسند سر سفره عقد بجای دامادی که مقیم آمریکاست مورد تاکید قرار می گیرد و با نگاهی از زاویه ایی دیگر، این شادی قرار است با برقراری رشته پیوندی بین جامعه نمادین قصه که می تواند تمثیلی از ایران باشد با کشور محل سکونت داماد یعنی آمریکا به این جامعه تمثیلی تزریق شود.
2. عزت،بزرگ خانواده و خانه ایی که همه جایش خراب است!
دایی به عنوان بزرگ خانواده مخالف این وصلت است و هرگز از این وصلت ابراز شادی نمی کند و قند شکستن او در ابتدای فیلم نمادی از مشارکت او در این جشن و موافقت او با این وصلت نیست زیرا نشانه های واضح مخالفت و ناخرسندی و ناراحتی او از این پیوند بخوبی در لحظات فیلم جاری و ساری است.

او  که سابقا از اقتدار و عزتی بین اهالی محله برخوردار بوده و شکارچی و اسلحه بدست بوده است از عزت و اقتدار سالهای پیشین فقط حامل نامی است که آن نام هم چندان با حال و روز فعلی وی همخوانی ندارد و در حال حاضر توانی برای ممانعت از این وصلت در خود نمی بیند و این پیوند علیرغم میل او در حال شکل گیری است و او با آن کنار آمده است، هرچند در نهایت با رفتاری بچه گانه و بر اثر حبه قندی که راه نفس او را می بندد ضمن اینکه به مرگی حقیرانه از دنیا می رود، شادی حاضرین را نیز تبدیل به عزا می کند.

خانه ایی که عزت اداره آن را طی سالیان گذشته بر عهده داشته است، به اعتراف خودش تبدیل به خرابه ایی شده است که هر آن ممکن است طاق آن نیز بر سر ساکنان خراب شود و قاعدتا بایستی هرچه سریعتر تعمیر شود.این نکته در دیالوگ بین پسند و یکی از دامادهای خانواده که در بدو ورود به خانه بخاطر این ازدواج و تصمیم به ترک "این خراب شده" به پسند تبریک می گوید، مورد توجه قرار گرفته است.

البته این وصلت و تمایل مادر و همه فامیل برای شکل گیری آن و حرص و ولع برای تسریع در آن و نگاه همه به آنسوی مرزها ، با توجه به تخریب خانه تحت مدیریت عزت ،می تواند محصول مدیریت او بر این خانه باشد.

اما علیرغم اینکه عزت بزرگ خانه است، اما دوره او به پایان رسیده است و او از زمان و زمانه عقب مانده است که این نکته بصورت نمادین و در دیالوگ بین او  و یکی از خواهرزاده هایش و صحبت از خرابی ساعت قدیمی عزت، توسط کارگردان مورد تاکید قرار گرفته است.

از طرف دیگر به موازات ناتوانی عزت برای ممانعت از این وصلت، با مرگ حقیرانه او نمادها و یادگارهای او نیز از در و دیوار خانه توسط فرزندان این اجتماع که نماینده نسل جدید آن هستند سریعا جمع آوری می شود و تسلیم گواهی فوت عزت به یکی از جوانان این خانه که اهل آموختن زبان انگلیسی و آشنا به کامپیوتر است، تاکیدی است بر اینکه او باید عرصه مدیریت این خانه را به افراد جوان و مدرن این جامعه واگذار کند، شاید با تغییر مدیریت این اجتماع ریشه دار و اصیل، پسند از ازدواج با پسر مقیم آمریکا منصرف شود.

ورود قاسم بعد از مرگ عزت به خانه و تعمیر رادیو و سمعک زن دایی توسط او و ساختن خانه برای بازی کودکانی که از او تقاضا می کنند نیز نمادی از لزوم این تغییر است که این موضوع در پایان فیلم با تمرکز دوربین بر پنکه سقفی و حرکت آن و وزش نسیم تازه در این خانه بعد از مرگ عزت و پخش موسیقی سنتی از رادیویی که قاسم آن را تعمیر کرده است و تحول و گذر پسند از آموختن زبان انگلیسی در ابتدای فیلم به گوش فرادادن با طیب خاطر به موسیقی سنتی در حال پخش از رادیوی تعمیری ،تاکیدی بر این نکته است که مدیریت عزت سبب خرابی و ویرانی این خانه و گرایش به آنسوی مرزها و به صورت مشخص آمریکا شده است و در صورت تغییر این مدیریت این تحول قابل رخ دادن است.  

3.حاج ناصر،روحانی در حال انقراض!
یکی از اعضای این خانواده یک روحانی است.این روحانی بندرت از لباس روحانیت استفاده می کند و حتی در مراسم عروسی با کت و شلوار حضور پیدا می کند و تنها جایی که از لباس روحانیت استفاده می کند، مراسم تشییع جنازه و دفن میت است که به نوعی این پیام به مخاطبان ارسال می شود که این لباس و افراد ملبس به آن ،جز در مراسم عزا و تشییع جنازه جایی در این اجتماع ندارند.

حاج ناصر چندان به مسایلی که طبعا از یک روحانی انتظار می رود با آنها آشنایی داشته باشد، آشنایی ندارد و به نوعی یک روحانی بی خاصیت است.روضه خوانی نمی داند و برای اجرای مراسم نماز میت به روخوانی مفاتیح متوسل می شود.به قرآن و آیات آن هم آشنایی چندانی ندارد و حساسیتی در قبال انجام عمل حرامی مثل رقصیدن در حضور نامحرمان ندارد و حتی با ریختن نقل بر سر باجناق بزرگتر که در حال رقصیدن در حضور زنان است او را به اینکار تشویق هم می کند ضمن اینکه در قبال خرافات رایج در این اجتماع مثل شکستن کله قند برای پیش بینی جنسیت فرزندان حساسیتی ندارد و در آن مشارکت هم می کند.

روحانی فیلم البته به بیماری سرطان هم مبتلاست، آنهم سرطان معده که قاعدتا می تواند نتیجه نوع تغذیه او باشد! و ظاهرا امیدی به ادامه حیات او وجود ندارد و به نظر می رسد که کار او در این اجتماع تمام است که این نکته در کنار نوع بیماری او یعنی سرطان که معمولا به مرگ فرد مبتلا می انجامد، به صورت نمادین در صحنه ایی که از لحظه مرگ عزت و دست و پازدن او به برخاستن حاج ناصر از خواب صبحگاهی روی پشت بام کات می شود و بیننده او را در لباسی یکدست سفید شبیه به یک مرده کفن پوش می بیند و با بازگشت دوربین به اتاق عزت و مشاهده جنازه بی حرکت دایی، به خوبی به بیننده القا می شود.

حاج ناصر میرکریمی البته ترسو هم هست که صحنه ورود او به انباری و پریدن فیوز برق و نحوه اتصال مجدد فیوز از سوی او به خوبی نشانگر این نکته است و البته او که به عنوان یک روحانی باید نماد دعوت به معنویت و آخرت و دعوت دیگران به نهراسیدن از مرگ و بشارت آنها به زندگی اخروی باشد، خود با شنیدن خبر سرطان ، بشدت می ترسد که ترس او در صحنه ایی که در حال مرور نماز میت از روی مفاتیح الجنان است و گریه آمیخته به ترس او در هنگام خواندن عبارت "لاتخف" به خوبی به تصویر کشیده شده است.

البته حاج ناصر خونگرم و اهل جوشیدن با همه و کمک به همسر است و فرد متواضعی است که این نکات در کنار توجه به ترسیم کلی صورت گرفته از روحانی توسط میر کریمی ضرب المثل خانه از پای بست ویران است ....را در ذهن تداعی میکند.

4.نمازی که نشانی از معراج مومن در خود ندارد!
یکی دیگر از نکات قابل تامل و تاسف بار یه حبه قند، نحوه نمایش نماز در این فیلم است.

نماز که معراج مومن است و ستون دین ،تنها یکبار در یه حبه قند اول وقت اقامه می شود، آنهم توسط پیرزنی تقریبا زمینگیر و یکجا نشین ، دارای اختلال حواس ، دچار ثقل سامعه و کثیر الشک که حتما موقع خواندن نماز باید کسی در کنار او باشد تا تعداد رکعات خوانده شده را به او یادآوری کند.صحنه نماز خواندن این پیرزن زمینگیر و شبه کر ، یکبار دیگر نیز در فیلم به تصویر کشیده می شود.

در یه حبه قند نماز دختر نوجوان خانواده را نیز می بینیم که البته هیچ نشانی از نماز ندارد و بیشتر رفع تکلیف است که البته این نماز با اعتراض همان پیرزن زمینگیر و حواس پرت فیلم مواجه می شود.

و اما بیننده، حاج ناصر را هم یکبار در حال اقامه نماز مشاهده می کند که البته نماز این شخصیت روحانی آنقدر تاثیر گذار نیست که مانع از پهن کردن سفره در حضور او توسط پسند برای قاسم و زل زدن چند لحظه ایی قاسم و پسند و گفت و گوی بی کلام آنها شود و روحانی نیز که ظاهرا در حال نماز بیشتر حواسش به مکالمه بی کلام قاسم و پسند است تا نماز، بلافاصله بعد از پایان نماز ظهر و بدون اقامه نماز عصر از اتاق خارج می شود تا قاسم و پسند بتوانند راحت تر با هم به گفت و گو بپردازند.

البته نکات مذکور بخشی از پیامهایی است که یه حبه قند به مخاطبان خود ارسال می کند و در بهترین حالت و با قضاوتی خوش بینانه ،بدون در نظر گرفتن احساس حقارت اعضای این خانواده در برابر خانواده داماد مقیم آمریکا که بوضوح در طول فیلم مشهود است و با در نظر گرفتن ابتدا و انتهای فیلم و حرکت نقطه به نقطه از آموختن زبان انگلیسی و رسیدن به استماع موسیقی سنتی ایرانی ،یه حبه قند را می توان مروج ملی گرایی محضی دانست که در آن جایی برای روحانیت وجود ندارد، شعایر اصلی دین مثل نماز رنگ باخته است و نظام سیاسی حاکم تلویحا مسبب تخریب کشور معرفی شده است.
و اما نکته پایانی این مقال، نامشخص بودن نسبت موجود بین حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی با یه حبه قند است و معلوم نیست آیا شرح وظایف این سازمان تغییر کرده است یا خود آن! یا اتفاقاتی در حوزه هنری افتاده است که خروجی آن یه حبه قند است.

شاید هم یه حبه قند در لایه های زیرین و پنهان خود! که فقط مخاطبان فوق حرفه ایی از آن سر در می آورند! و از این جهت برای عوام قابل درک نیست! حاوی پیامهایی متعالی در جهت تقویت شعایر دینی مثل نماز ،دفاع از نظام مظلوم جمهوری اسلامی و کارنامه پر افتخار آن و روحانیت است که نام حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را به عنوان تهیه کننده یدک می کشد.